انگار همین یک ساعت پیش بود ....
من باز هم برگشتم!!!!
میری و از دلتنگی می میرم هستی و قدرت رو نمی دونم
این گریه ها کارم رو می سازه باور بکن بی تو نمی تونم
از خنده هات تصویر می سازم تا همدم تنهاییام باشه
کاری نکن هرلحظه احساسم بازیچه ی امروز و فرداشه
تشویش های قلب من هر شب نوازش دستاتُ کم داره
وقتی کنارم نیستی هر روز با حسرت دوریت درگیرم
تو هم بگو که دوستم داری دورم نزن سر گیجه می گیرم
اون روزی که عاشق شدم چشمات انگیزه ی موندن به من می داد
بعد از یه عمر این ماجرا انگار یک ساعت پیش اتفاق افتاد...!
*امیدوارم کوروش عزیز به خاطر وام گیری واژه و تصویر من وببخشه*
+ نوشته شده در پنجشنبه نهم آبان ۱۳۸۷ ساعت 15:24 توسط محمد حسین نجفی
|