شاعران با لب تو قافیه پرداز شده
دنیای کوچیکم رو با تو صحنه سازی می
کنم
این عشق نیست اما دارم دیوونه بازی می کنم
می ترسم از این اتفاق که هردومون غرقش شدیم
اما بازم با هر نگات خودم رو راضی می کنم
این بهترین تقدیره که قلب تو دلتنگ منه
آغوشم و تسخیر کن این بهترین جنگ منه
موهات مث افسانه ها من رو به رویا می برن
وقتی که لمسم می کنی لبهات آتیشی ترن
تصویری از تو کافیه تا حال دنیا خوب شه
چشمات کاری می کنه تا اینکه شهر ؛آشوب شه
نبضم رو محکم تر بگیر این مرد می میره برات
چرخی بزن تا مست شه تو اشتیاق خنده هات
دنیای کوچیکم رو با تو صحنه سازی می کنم
من خوب می دونم دارم دیوونه بازی می کنم
چطور این همه جریان گرفته ای در من
و موبهموی تو جاریست در خیالاتم؟
+ نوشته شده در سه شنبه نوزدهم آذر ۱۳۹۲ ساعت 13:32 توسط محمد حسین نجفی
|